در جستجوی راز روز نخستین
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۲۹۴۰۵
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها - ایرنا نوشت: در همین لحظات و با گذشتن هر ثانیه بحران انسانی در باریکه غزه بیش از پیش ساکنان را به سمت مرگی تحمیلی پیش میبرد. از آسمان بمبهای چند تنی بر سقف ساختمانها، بیمارستانها و پناهگاهها فرود میآید؛ از زمین نیز همه مجراهایی ارتباطی به بیرون قطع شده است، متجاوزان نه اجازه ورود آب، دارو و سوخت را میدهند و نه حتی اجازه خارج شدن را به زنان و کودکان بیدفاع میدهند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نوشتن از ابعاد جنایتی که در این روزها در نوار غزه میگذرد به تفصیلی بیش از این نیاز دارد اما یک واقعیت ساده و یک خطی وجود دارد: غزه محل رخداد جنایتی است که در تاریخ بشر هیچ بدیلی ندارد.با توقف روی همین واقعیت یکخطی میشود روی یک فرامتن ویژه تمرکز کرد: «این جنایتی با روایتی توجیه و نرمالیزه میشود؟»
روایت متجاوزان درباره آنچه که بر سر مردمان غزه میآورند این یک مبدا گمراهکننده تاریخی دارد. تاریخ در روایت صهیونیستها از کمتر از یک ماه پیش یعنی هفتم اکتبر۲۰۲۳ شروع میشود. تاریخی که در آن عملیات «طوفان الاقصی» آغاز شد و رژیم صهیونیستی بزرگترین ضربه تاریخ خود را از گروههای مقاومت فلسطینی دریافت کرد. بر اساس این روایت هر آنچه بر سر مردم غزه میآید نتیجه عملیات «طوفان الاقصی» است. هرچند که حتی پذیرش «طوفان الاقصی» بعنوان مبدا ماجرای فلسطین نیز نمیتواند هیچ جوازی برای نسلکشی این روزها در غزه باشد اما متجاوزین سعی دارند تا با تکرار و تثبیت روایتی که در آن مبدا نزاع در هفتم اکتبر بوده است خود را در موضع دفاعی قرار دهند.
با این مقدمه آیا داستان فلسطین از هفتم اکتبر امسال آغاز شده است؟ آیا حملات صهیونیستها به فلسطینی نتیجه «طوفان الاقصی» است یا این عملیات نتیجه ۷دهه اشغالگری، انسانزدایی از فلسطین، آپارتاید و نسلکشی صورت گرفته از سمت اشغالگران است؟ آیا فلسطینی در طول این ۷دهه با ابزاری جز اسلحه موفق به دفاع از بدیهیترین حقوق خود شدهاند؟
پاسخ به سوالات بالا دوسوی روایتها را از واقعیتی که این روزها بر غزه میگذرد روشن میسازد. آنچنان که نه داستان ظلم بر فلسطینیها از یک ماه پیش آغاز شده و نه «طوفان الاقصی» نخستین سکانس این تراژدی معاصر بوده است. تاریخ هم به انحا متعددی ثابت میکند که نه صلح و عقبنشینی، نه امیدواری به مداخله نهادهای بینالمللی و حتی به رسمیت شناختن اشغالگران هیچکدام ذرهای موقعیت فلسطین را بهبود نبخشیده است و آنها همین موجودیت پراکنده و پرتراکم خود در نقاط محدودی از جغرافیای خویش را نیز با مقاومت به دست آوردهاند.
با چنین ادراکی عملیات غافلگیرانه «طوفان الاقصی» نه یک تهاجم که اتفاقا فعالانهترین شکل دفاع یک ملت به حساب میآید، ملتی که برای موجودیت خود میجنگد.
روایتها اما لزوما از نقطه صفر شروع نمیکنند و با مبدایی که از یک واقعیت به ما ارائه میدهند کارکردی ضدواقعیت پیدا میکنند. به زبان سادهتر یک روایت لازم نیست به ما اطلاعات غلط بدهد تا ضدواقعیت شود، تنها با تغییر مبدا تحولات میشود از مجموعهای اطلاعات صحیح برای یک جمعبندی ضدواقعیت بهره برد.
قضاوتهای ما نسبت به تمامی مقاطع تاریخی برآمده از روایت تثبیت شدهای است که از آن رخداد داشتهایم. روایت استعماری از تاریخ همواره به دنبال محو کردن مبدا پیدایش نزاعهاست. در تاریخی که مبدا آن مخدوش شده باشد مبارزات آزادیخواهانه علیه استعمارگران رفتاری خشونتآمیز و تروریستی به حساب میآید؛ بومیان ذاتا نسبت به سفیدپوستها عقبافتادهاند و طردشدگان اقتصادی و فرهنگی به علت ناتوانی خود(و نه نابرابر بودن شرایط بیرونی) مطرود شدهاند.
تاریخنگاری استعماری با حذف مبدا، خواننده خود را از یافتن مقصد نیز محروم میکند. تاریخی که سراسر انباشتی از وقایع است اما سیر روشنی ندارد نمیتواند آگاهی تاریخی را نیز برای ملتی به ارمغان بیاورد.
شاید آشناترین مبدازدایی از تاریخ معاصر را بتوان در واقعه ۱۳آبان ۱۳۵۸ پیدا کرد. واقعهای که در آن دانشجویان پیرو خط امام(ره) با تصرف سفارت آمریکا که به «لانه جاسوسی» مشهور شده است رابطه تهران و واشنگتن را در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به یک تقابل حداکثری رساندند.
مبدازدایی از تاریخ به دنبال آن است که ۱۳آبان را آغاز رابطه خصمآلود آمریکا با ایران به حساب آورد. در این ضدواقعیت آنچه که تا پیش از این تاریخ جریان داشت نرمال بوده و با یک ماجراجویی از سوی دانشجویان ایرانی وارد مرحله نزاع شده است.
برای عبور از این مبدازدایی باید در نخستین گام این سوال را پرسید که چه ظنی دانشجویان وقت را به این جمعبندی رساند که نقشه تصرف سفارت آمریکا را طراحی کنند؟ آیا چنین ایدهای در خلا شکل گرفت؟ یقینا پاسخ به این سوال منفی است.
تجربه ربع قرن پیش از تصرف سفارت آمریکا یعنی کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ که از قضا دولت آمریکا در آن عاملیت جدی داشت و سلسلهای از مداخلات این دولت برای سرنگونی دیگر کشورهایی که نظامهای انقلابیشان به دنبال استقلال ملی کشورشان بود این جمعبندی را برای دانشجویان به وجود آورد که بقا انقلاب جز از مسیر ریشهکن کردن فعالیتهای آمریکا در خاک ایران نمیگذرد. باوری که از قضا اسناد منتشر شده از سفارت آمریکا نیز به خوبی آن را تصدیق کرد.
با این نگاه ۱۳آبان ۱۳۵۸ روز صفر یا مبدا تاریخ نزاع میان ایران و آمریکا به حساب نمیآید. مبداگذاری این روز و تبدیل واکنش ایرانیان به عاملیت آمریکا در کودتای ۲۸مرداد به یک کنش آغازین، سدی مقابل فهم یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. تردستی جریانهای غربگرا برای مبداگذاری این روز به عنوان نخستین پرده از تخاصم آمریکا علیه ایرانیان همانقدر ضدواقعیت است که فرض گرفتن شروع تجاوز صهیونیستها به خاک فلسطین در واکنش به «طوفان الاقصی» کارکردی خلاف واقع دارد.
پایان پیام/ت
منبع: فارس
کلیدواژه: ایرنا 13 آبان لانه جاسوسی طوفان الاقصی سفارت آمریکا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۲۹۴۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شرمآورترین جستجوی سرمربی در تاریخ بایرن!
به گزارش ورزش سه، این آخرین پیغام امتناعی برای حضور در تیم فوتبال بایرن مونیخ پس از سه مربی دیگری بود که بایرن باب مذاکره را با آنها باز کرده بود؛ نفر اول ژابی آلونسو، نفر دوم یولیان ناگلزمان و سومین نفر رالف رانگنیک (سرمربی تیم ملی اتریش).
ژابی آلونسو که مورد علاقه لیورپول هم بود، خیلی زود و پیش از قطعی شدن قهرمانی بایر اعلام کرد که به پروژه خود در لورکوزن ادامه خواهد داد و یولیان ناگلزمان نیز درست در بحبوحه تلاشهای بایرن برای بازگرداندن این مربی به مونیخ، زیر قرارداد جدید خود با فدراسیون فوتبال آلمان را امضا کرد تا پس از جام ملتهای اروپا نیز کار خود را در مانشافت ادامه بدهد.
بایرن بعد از این دو گزینه به سراغ رالف رانگنیک، سرمربی سابق منچستریونایتد و مدیرفنی لایپزیش، رفت اما این مربی باسابقه آلمانی نیز با اعلام رضایت از شغلش در تیم ملی اتریش اعلام کرد که قصد ندارد موقعیت فعلی خود را با حضور در بایرن به خطر بیندازد. رانگنیک در حال حاضر هدایت یکی از بهترین تیمهای ملی اروپایی را بر عهده دارد و پس از ناکانی در یونایتد دلیلی نمیبیند تا خود را در دامان توقعات و انتظارات فراوانی که هواداران و مدیران باشگاه آلمانی دارند، بیندازد.
این یک ناکامی تمام عیار برای ماکس ابرل، مدیر ورزشی جدید بایرن مونیخ است که اتفاقا دو گزینه از سه گزینه اصلی او برای سرمربیگری در مونیخ قبلا با او سابقه همکاری داشتهاند. در این روزها تصویری مشترک از او و اولی هوینس، رئیس افتخاری باشگاه، دست به دست میشود که انگار اولی در گوش ماکس چیزی میگوید و بیلد برای این تصویر تیتر زده: شرمآورترین جستجو برای انتخاب سرمربی.
این تیتر کاملا درست به نظر میرسد. بایرن مونیخ، باشگاهی است که این باور دربارهاش وجود دارد که میتواند هر مربیای را برای حضور در مونیخ وسوسه کند، اما در شرایطی که تعداد مربیان تراز اول و نمره یک به سختی به انگشتان دو دست میرسد، هیچ سرمربی بیکاری که استانداردهای مونیخ را داشته باشد، در دسترس آنها نیست. این مشکلی بود که به نوعی لیورپول و بارسلونا نیز به آن دچار بودند و البته ممکن است چلسی هم به زودی درگیر آن بشود.
بارسا در این مورد خیلی زود توافقنامه خود را با سرمربی سابقش، ژاوی، علنی کرد و اعلام کرد که با وجود همه حرفهای قبلی، او در کمپ نو به کار خود ادامه خواهد داد. لیورپول نیز به سراغ یک گزینه عجیب (آرته اسلات) رفت و حالا مشخص نیست که در فصل آینده چه در انتظار میراث کلوپ خواهد بود. بایرن هم که با مربیان مختلفی به بن بست خورده، در نهایت شاید دوباره کار را به خود توخل واگذار کند. این مسئله حداقل یک دلیل روشن دارد؛ اینکه هیچکدام از مربیانی که برای جایگزینی توماس توخل در نظر گرفته شده بودند، در حد این سرمربی آلمانی نیست.
توخل هدایت تیمهای بزرگی مثل دورتموند، پاری سن ژرمن و چلسی را بر عهده داشته و بایرن چهارمین رختکن بزرگی است که او هدایتش را در دست داشته و پس از یک قهرمانی در فصل گذشته بوندسلیگا، امسال اسیر اوج گیری باورنکردنی بایرلورکوزن شده است. اما بعد از افت شدید بایرن پس از فیفادی ماه فروردین، حالا همه با درخشش لورکوزن کنار آمدهاند و فضا برای مونیخ آرامتر شده است، به خصوص که آنها آرسنال را در لیگ قهرمانان حذف کردهاند و نمایشی درخشان مقابل رئال در نیمه نهایی به اجرا گذاشتند که شاید اعتمادبهنفس ناشی از آن منجر به صعودشان به فینال هم بشود.
این در حالی است که هواداران مونیخ در هفتههای گذشته اقدام به جمعآوری امضا برای بقای توخل کرده و همین مسئله حال سرمربی غالبا ناسازگار بایرن را بهتر کرده و او حالا شوخطبعانهتر و بانمکتر برابر خبرنگاران حاضر میشود. توخل در آخرین نشست مطبوعاتی به روشنی از احتمال تغيير عقیدهاش برای ادامه همکاری با مونیخیها گفته و البته پالسهایی که از اطراف باشگاه به گوش میرسد نیز حاکی از این است که این مربی آلمانی قرارداد خود را با بایرن تجدید خواهد کرد.
البته این ایده مخالفانی هم دارد؛ به عنوان مثال دیدی هامان، مدافع سابق بایرن و کارشناس اسکای که ژوزه مورینیو را بهترین گزینه برای مونیخیها میداند. همچنین از مربیانی مثل راجر اشمیت (بنفیکا) نیز به عنوان یک گزینه بالقوه برای جايگزينی توخل یاد میشود، اما مورینیو با نام بزرگش و اشمیت با موفقیتهای چند ساله نیز اعتباری پایینتر از سرمربی فعلی بایرن دارند که آرام آرام ایدههایش در مونیخ سر و شکل بهتری پیدا کرده و شاید جتل و هوای تازه رختکن، او و تیمش را به موفقیتی پیشبینی نشده و باورنکردنی برساند.
البته توخل یک مخالف بزرگ دیگر هم دارد؛ اولی هوینس که شاید برادرزادهاش، سباستین را گزینه مناسبتری برای هدایت تیم میداند. او اما بعد از مصاحبه نه چندان به موقعش علیه توخل در هفته گذشته کاملا بایکوت شده و خود را زیر سوال برده است. میشود گفت فعلا همه بادها بر بادبان توخل میوزد، مگر آنکه حذف در بازی برگشت نیمه نهایی مقابل رئال شرایط او را دوباره قرمز و منفی کند.